سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گلشن عشق

زیبا ترین کلام جمعه 86/9/30 ساعت 3:51 عصر

نوشته شده توسط: رسول شایگان

زیبا ترین هدیه جمعه 86/9/30 ساعت 3:51 عصر

به چشم من نگاه نکن ، دوباره گریت می گیره

 

ساده بگم که عشق من ، باید تو قلبت بمیره

 

فاصله بین من و تو ،‌ از اینجا تا آ سموناست

 

خیلی عزیزی واسه من ، ولی زمونه بی وفاست

 

قسم نخور که روزگار ، به کام ما دو تا نبود

 

به هر کی عاشقه بگو ، غم که یکی دو تا نبود

 

بگو تا وقتی زنده‌ام ، نگاه تو سهم منه

 

هر جای دنیا که باشی ،‌دلم واست پر میزنه

 

برای این در به دری ، تو بهترین گواهمی

 

دروغ نگو ، که می دونم همیشه چشم به راهمی

 

 


نوشته شده توسط: رسول شایگان

شمع فروغ زندگی جمعه 86/9/30 ساعت 3:50 عصر

تیک تیک ثانیه ها خبر میدن بی تو یه روز دیگه حروم شده

حتی تو آلبوم عکسای قدیم همه ی خاطره هام تموم شده

بی تو انتظار من بیخودیه نمیدونی که روزام نمیگذرن

انگاری شبای تاریک خزون تموم آرزوهامو میبرن

بی تو اشکای غریب دیده هام مثل یه تیکه یخ منجمده

بی تو شکل یه رمان ناتموم شایدم یه متن بی مقدمه

مثل یه شعر پرم از وزن و عروض اما انگاری که معنا ندارم

بی تو یه ترانه ی خیالیم مثل تیکه ابری که نمی بارم

کاش بیای از اون ور فاصله ها به چشام یه رنگ تازه بزنی

منو با خودت به آسمون ببر بگو که ریشه ی غم رو میکنی

با تو باز جون میگیره دستای من با تو رنگ آبیه ترانه هام

میدونم طبیب دردای منی واسه درمون چشمای تو رو میخوام


نوشته شده توسط: رسول شایگان

تماشای زبیایی جمعه 86/9/30 ساعت 3:50 عصر
حالا من یه گوشه تنهام با یه عکس یادگاری
رفتی بی وفا و گفتی که  منو دوسم نداری
حالا باز دوباره بارون می خوره رو تن  شیشه
اخه چی کم شده از تو که می ری واسه همیشه
عزیزم دنیا کوچیکه تو بگو اخه کجایی
یاد تو می افتم هر وقت
هی می گم جای تو خالی
هی میگم جای تو خالی
تو شبای پر ستاره
دل من هواتو داره
یاد من می مونه نیستی
بودنت خواب و خیاله
روی بام خاطراتت من کبوتر شدم اما
با یه سنگ نفرت تو پریدم از بوم دنیا
حالا بعد رفتن تو من یه گوشه ای نشستم
هی می گم کجایی اخر اخه من دل به کی بستم
دیگه خسته ام از این عشق خیالی
هی میگم جای تو خالی
هی میگم جای تو خالی

نوشته شده توسط: رسول شایگان

زندگی بی نفس جمعه 86/9/30 ساعت 3:49 عصر

پرسید:

 به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد "به خاطر تو" با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است


نوشته شده توسط: رسول شایگان

   1   2      >

ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

زیبا ترین تصویر
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
4325


:: بازدیدهای امروز ::
1


:: بازدیدهای دیروز ::
1



:: درباره من ::

گلشن عشق

:: لینک به وبلاگ ::

گلشن عشق


:: آرشیو ::

پاییز 1386



:: خبرنامه ::